loading...
دانلود فیلم های 2017
تبلیغات محیطی
reza بازدید : 458 نظرات (0)

Gomshodei Dar Eshgh دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : گمشده ای در عشق 

2 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : بیتا تقوی کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۲٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ مگابایت (epub)

4 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۲۰۲

 خلاصه داستان :

گاهی سرنوشت راهی پیش روت میذاره که قدم نذاشتن توش تقریبا غیر ممکنه داستان ما هم همینه پسر عمه ی شخصیت داستانمون مجبورش میکنه پا بذاره تو مطب یه روانشناس نه برای درمان برای کار . شراره ی داستان ما هم برای وقت گذرونی خواسته ی پسر عمه اش رو قبول می کنه و با دکتر زمانی آشنا میشه اما با رسیدن برادر دکتر مسیر سرنوشت شراره عوض میشه …

5 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از بیتا تقوی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان گمشده ای در عشق | بیتا تقوی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

به نام خداوندی که قلم را در دستهای ما نهاد
با عجله وارد ساختمان شدم قلبم از شدت هیجان و اضطراب بی وقفه و محکم به قفسه ی سینم میکوبید و من کنترلی روی حرکاتش نداشتم وقتی به اسانسور رسیدم دکمه رو فشار دادم و منتظر موندم تا به طبقه ی همکف برسه در همون لحظه های سخت و دیر گذر سعی کردم نفس عمیق بکشم و خودم رو اروم کنم وبا این کار تا حدی هیجان شدیدم رو کنترل کردم اسانسور بلاخره به طبقه ی همکف رسید درو باز کردم و وارد شدم دکمه نوزده رو زدم و به تغییر شماره ها خیره شدم هر طبقه ای که اسانسور طی می کرد قلب من هیجان زده تر از قبل می کوبید و ضربانش بالا تر می رفت وقتی اسانسور در طبقه ی نوزدهم برج ایستاد دوباره چند نفس عمیق کشیدم و درو باز کردم و تابلوی مطب مقابل چشمانم نمایان شد.
دکتر فرزاد زمانی روانشناس بالینی اما در مطب بسته بود خیالم تا حدودی راحت شد که دکتر هنوز نیومده و من میتونم تا اومدنش سرو سامونی به اوضاع بدم.
دستم رو جلو بردم و زنگ رو فشردم چند لحظه بعد مرد نسبتا مسنی در قاب چهار چوب ظاهر شدوبه رویم لبخند زد نگاهی به سرتاپاش انداختم لباس فرم سرمه ای رنگ خوش دوختی به تن داشت سرو وضعش تمیز و صورتش اصلاح کرده بود بامهربانی خاصی گفت:سلام.شما باید خانم صامت باشید…درسته؟
متقابلا” لبخندی به روش زدم و گفتم: سلام…بله درست حدس زدید…می تونم بیام تو؟ از جلوی در کنار رفت و گفت:خواهش میکنم.بفرمایید.
اهسته وارد مطب شدم…در کل مرد مودب و مهربانی به نظر می رسید به سمتش برگشتم و گفتم: فرید به من گفته بود که اینجا یه آبدار چی مهربون داره حالا می فهمم چرا اینقدر از شما تعریف میکرد اقای رستمی درسته؟
باز هم لبخند چهره اش رو نورانی کردو گفت:بله…البته آقای سهیلی به من لطف دارند.
گفتم:نه حقیقتیه…آقای رستمی دست برد تا در مطب رو دوباره ببنده که گفتم:مگه ساعت کاری شروع نشده؟پس چرا درو میبندید؟درو باز بذارید لطفا.
آقای رستمی باگفتن چشم از در فاصله گرفت.
پرسیدم:دکتر کی میان؟ گفت: دکتر اصولا نیم ساعت بعد از شروع ساعت کاری میان.
گفتم:خوبه تو این نیم ساعت من فرصت دارم مطب رو ببینم.
خندید و گفت : البته من راهنماییتون می کنم…از این طرف.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
بک لینک