loading...

دانلود فیلم های 2017

نام رمان یک شب طولانی نویسنده حسین کاوه کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب ۱۷ پی دی اف ndash ۰۲ پرنیان ndash ۰۷ کتابچه ndash ۰۱ ePub ndash اندروید ۰۷ APK س...

تبلیغات محیطی

دانلود رمان یک شب طولانی

reza بازدید : 794 : نظرات (0)

 نام رمان : یک شب طولانی 

 نویسنده : حسین کاوه کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۱٫۷ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۱۴۰

 خلاصه داستان :

این رمان مناظره بین دو روح حاضر در یک شب طولانی است .
مناظره ای از نگفته های یک زندگی و …
روح هایی که به واسطه ی لحظات پایانی عمر جسمانی ، به هم نزدیک و نزدیک تر می شوند تا جایی که هیچ حائلی برای ملاقات این دو روح ، در لحظه ی مرگ باقی نمی ماند و با مرگ مادیت و جاودانگی روح ها به پایان می رسد.

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : wWw.98iA.Com

 با تشکر از حسین کاوه عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

تمام پالتویش خیس خیس شده بود و صدای سرفه هایش را فقط خودش می شنید .
روی گوش های تمام مردم زمانه اش ، انگار پنبه فرو برده بودند . کسی دربند تنهایی او اسیر نبود و او تنها میان هلهله ی جمعیتی که نمی شناخت و گویی در ازدحام این همه شلوغی و بوق و کرنای خیابان ها به آرام ترین رویای خیالش دل بسته بود و بی صدا قدم می گرفت و می گذشت .
تپش های قلب آسمان ، از بغض شکسته شده اش ، به ریزش اشک های ابرها رسیده بود .
مدام روی سرش می غرید و می بارید . دویدن های مکرر و پر از تکرار عابران ، برای او هیچ معنایی نداشت .
خیس تر از باران ، به نای دَم اش ، قبل از هر قدمی که بگیرد ، نفس را می شمرد .
خسته بود …
خسته تر از میزبانی زمین و نوازش های پر از زخم بادهایی که به صورتش سیلی می زدند .
بی هویت تر از ناشناخته های عبورش ، به راهی دل بسته بود که رو به خانه متروکه اش کشیده می شد .
در آیینه خیالش ، هیچ تصویری جز چهره حکاکی شده دختری که تسخیرش کرده بود و روحش را به غارت می برد ، نمی دید .
هر چقدر آسمان می بارید ، او اشک هایش را فرو می خفت و گویی زیر چشم هایش ، خشک تر از هر بیابان دنیایی بود که می دید .
سرما و درد را نمی فهمید و به ظاهر احساسی نداشت ، اما او گرم سوختن بود و غرق عشق.
مهم نبود ، چند نفر برای فرار از باران به او تنه بزنند ؛ مهم ، عبور او و رسیدن به اوج تنهایی و نقطه شروع حضورش ، برای هزارمین شب فرتوت در کنار آرام بود .

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
بک لینک